"هم مرگ بر جهان ِ شما نیز"
مرتضی بیگی
"شکار"، داستانیست نوشتهی امین انصاری، که تماماً در یک آپارتمان میگذرد (لوکیشنی تماماً داخلی)، در میان تعدادی خانواده که هر کدام با مختصاتی مشخص به مخاطب شناسانده میشوند، و شخصیتهایی که هر کدام خودشان روزها و ساعتهایشان را روایت میکنند، و این تعدد ِ راوی، از نکاتِ برجستهی این رمان است. رمانی که یک راوی ِ دانای کل دارد و چند راویِ سوم شخص، و همچنین حضور ِ المانهایی بیرونی (یا به تعبیر فیلمنامهایاش "خارجی") مثل وطنی که در ظاهرِ گربهای در تمام داستان، نقشی استعاری به عهده دارد، گربهای که در نهایت از بوی عَفِنی که همه جا را فراگرفته است، لبریز میشود و مرگ، پایانِ اوست.
مرگ. این هم یکی از کلیدیترین شاخصههای "شکار" است، داستانی که ای کاش هیچگونه ادعای پیشگوییای در مورد آن چه که در بطن ِ خود دارد، نداشته باشد، و در نهایت، دههها و شاید سدهها بعد، برسد روزی که به آن نگاه کنیم و بازبخوانیمش، و نتوانیم هیچگونه شباهتی بین موضوع ِ آن و وقایع ِ مستند ِ تاریخی پیدا کنیم. داستانی که مرگ را مانند جنینی در رحِمِ خویش مراقبت میکند و سرانجام بیرونش میاندازد، و آنگاه است که تمام فضای داستان پر میشود از بوی مشمئزکنندهی مرگ. "شکار"، یک داستان است، اما داستانیست که از ذهنِ خسته و سرخوردهی نویسندهای برآمده که سالهاست بالا میآورد روی همنشینی و مجاورت ِ دو "هشت"، با هر تعبیر و کاربردی که میخواهند داشته باشند، و همین خستگی و یاس و دلمردگیست که سبب میشود نویسنده در همان دورهی مشخصی که به حس سرخوردگی دچار است، دست به قلم ببرد و مرگ را به تصویر بکشد. نکتهی مهم همین است. این همزمانی رخداد ِ یک واقعه، و نوشتن ِ آن از سوی یک نویسنده، در همان مقطعِ زمانی. این سبب میشود که اثر هرچه بیشتر به واقعیت نزدیک شود و بتواند حس و حال مدنظر خویش را به بهترین شکل ِ ممکن به مخاطب منتقل کند.همه جا ناگهان تیره میشود، غبار، تمام ِ آسمان ِ شهر را دربرمیگیرد. و خیابانهای شهر پر میشوند از جنازههای مردمی که تا چند دقیقهی پیش داشتند خیلی عادی زندگیشان را میکردند، و ماشینهای به هم کوبیده شدهای که تا لحظاتی قبل در مسیر ِ درست ِ خودشان در حرکت بودند. اما این غبار ِ ناگهانی، همه چیز را به هم ریخته، مثل همان شهری که مردمش ناگهان "کور" شدند، اما اینجا روایت، تنه به واقعیت میزند، و ارزشش بسیار بیشتر از روایت ِ مردم ِ آن شهریست، که دچار کوری ِ سفید شده بودند. اینجا مردم میبینند، غبار را و گرما را و مرگ را و جنازه را و بهت و حیرت را و دشمن را، اینجا همه میبینند. اما هیچکس نمیداند چه اتفاقی افتاده، هرچند مگر فرقی هم میکند؟ حالا گیریم که به روایتی این فقط یک آلودگی هوای غیرطبیعی باشد که حتماً توطئهی لعنتی دشمن است، و به زودی رفع میشود، یا حتی نتیجهی یک انفجار باشد، انفجاری که از روی یک ندانمکاری رخ داده و شهری را و کشوری را و گربهای را به دامان ِ مرگ انداخته، یا حتی میشود تصور کرد که همهی این شرایط ناشی از حملهی شیمیایی ِ دشمنانِ ملعون است، دشمنانی که حالا شهر را به تصرف خودشان درآوردهاند و همهجا کمین کردهاند تا مردم را به مرگ برسانند، هیچکدام اینها فرقی نمیکنند، مهم اینجا، شکار است، شکاری که بیهیچ گناهی، اسیر ِ دست ِ صیاد شده، و راه ِ رهایی ِ خویش را نیز نمییابد."شکار"، داستان ِ خوبیست، چه از نظر ِ روایت، که واقعاً دست به تجربهای موفق و مورد قبول زده، چه از نظر شخصیتپردازی، که چندین و چند شخصیت ِ متفاوت و منحصربهفرد را در کنارِ هم قرار داده، چه از نظر لحن و زبانِ اثر، و چه حتی از نظر ِ موقعیتپردازی و فضاسازی، طوری که همهی ماجرای دویستصفحهایاش را در یک آپارتمان پیش برده است، تعریف ِ قابلتاملِ روابط انسانی، دغدغههای شخصی ِ آدمها، قرارگرفتنشان در موقعیتهای غیرعادی و رفتاری که در این غیرعادیبودن از خود بروز میدهند، دستِ سرنوشتی که یک مبارز ِ دوآتشهی مستبد را به فردی وامانده تبدیل میکند، آدمهای سرگردانی که نه متعلق به این کشورند و نه متعلق به جای دیگری از دنیا، و بین زمین و آسمان آویزان ماندهاند، زنانی که هنوز هم فرهنگِ انتقام را در وجودِ خودشان بسط میدهند، و عشقی که هیچ جایی در این میانه ندارد. همهی اینها در "شکار" به نحوی مطلوب در کنارِ هم نشستهاند و اثری را خلق کردهاند که حتی علیرغمِ انزجارِ مخاطب از موضوعِ این اثر، و میل ِ مفرطش به خیالیبودنِ آن، به سندی مهم و احیاناً تاریخی تبدیل خواهد شد، باز به همان دلیلِ ذکرشده که "همزمانی رخداد و نگارش" نامش نهاده بودم. "شکار" اثریست قابلتامل، هم برای مخاطبِ این روزها و هم برای متولیِ احتمالی عرصهی فرهنگ و شاید خیلی عرصههای دیگر، که امیدوارانه میتوان تصور کرد که این اثر را بخواند و حتی برای لحظهای گوشهی ذهنش، به
واقعیت تبدیلشدن ِ آن را تصور کند، و بر خویش بلرزد
http://www.adabiatema.com/index.php/accordion-b/216-2012-09-22-17-00-49/1151-2012-09-22-17-06-41